راجع به «موسیقی »:
الف ) گوش دادن به ترانه و موسیقی هایی که طرب انگیز و مناسب با مجالس لهو ولعب است حرام می باشد. مطرب و لهوی، دو واژه کلیدى است که در باب غنا و موسیقى به کار مىرود.
«طرب» به حالت سبک وزنى و سبک عقلى گفته مىشود که در اثر شنیدن آواز یا آهنگ، در روان و نفس آدمى پدید مىآید و او را از حد اعتدال خارج مىکند. این امر تنها به حالت شادى اختصاص نمىیابد؛ بلکه ممکن است از آهنگهاى غم و حزن آور نیز به دست آید .
«لهو» سازگارى و همنوایى آواز و آهنگ نواخته شده با مجالس فساد و خوشگذرانى است؛ واگر موسیقی این دوخصوصیت را داشته باشد گوش دادن به ان حرام است .و تشخیص موضوع هم موکول به نظر عرف متدین است یعنى، اگر عرف متدین بگوید فلان موسیقی طربانگیز است کافی است ولو این که برای یک نفر تأثیر چندانی هم نداشته باشد. وحکم یادگیری ان ،مانند گوش دادن ان می باشد..
«حکمت حرمت» موسیقی و آواز خوانی مطرب:
با پژوهشى اندک در قرآن و روایات و دیدگاه برخى از روانشناسان و پزشکان، مىتوان موارد ذیل را از حکمتهاى حرمت موسیقى و غنا دانست: 1) زیانبخشى غنا بر اعصاب 2. گرایش به فساد 3-غفلت از یاد خدا....
ب ) کلماتی از رهبر فرزانه انقلاب را به عنوان مرجعی دینی تقدیم می نماییم که دقت در آنها می تواند ملاک خوبی برای تشخیص موسیقی و آهنگ باشد:
«ببینید، موسیقى اگر انسان را به بیکارگى و ابتذال و بىحالى و واخوردگى از واقعیتهاى زندگى و امثال اینها بکشاند، این موسیقى، موسیقى حلال نیست؛ موسیقى حرام است موسیقى اگر چنانچه انسان را از معنویت، از خدا و از ذکر غافل کند، این موسیقى حرام است. موسیقى اگر انسان را به گناه و شهوترانى تشویق کند، این موسیقى حرام است؛ از نظر اسلام این است. موسیقى اگر این خصوصیات مضر و موجب حرمت را نداشته باشد، البته آنوقت حرام نیست. اینهایى را که من گفتم، بعضى از آنها در موسیقى بىکلام و در سازهااست؛ بعضى هم حتى در کلمات است. یعنى ممکن است فرضاً یک موسیقى سادهى بىضررى را اجرا کنند، لیکن شعرى که در این موسیقى خوانده مىشود، شعر گمراه کنندهیى باشد؛ شعر تشویق کنندهى به بىبندوبارى، به ولنگارى، به شهوترانى، به غفلت و اینطور چیزها باشد؛ آن وقت حرام مىشود. بنابراین، آن چیزى که شاخص حرمت و حلیت در موسیقى است و نظر شریف امام هم در اواخر حیات مبارکشان - که آن نظریه را در باب موسیقى دادند - به همین مطلب بود، ممکن است موسیقى - به اصطلاح فقهىاش - موسیقى لهوى باشد. «لهو» یعنى غفلت، یعنى دور شدن از ذکر خدا، دور شدن از معنویت؛ دور شدن از واقعیتهاى زندگى؛ دور شدن از کار و تلاش و فرو غلتیدن در ابتذال و بىبندوبارى. این موسیقى مىشود حرام. اگر این با کیفیت اجرا حاصل بشود، اگر با کلام حاصل بشود؛ فرقى نمىکند. بنابراین، مرز بین موسیقى حرام و حلال ؛ ایرانى بودن، سنتى بودن، قدیمى بودن، کلاسیک بودن، غربى بودن یا شرقى بودن نیست ؛ «مرز» آن چیزى است که من عرض کردم».
ج ) اکنون زیان های موسیقی را از منظر دانشمندان و دین مطرح می نماییم که طبعا دانستن آنها تاثیر بسزایی در ترک عادت به موسیقی خواهد داشت:
تأثیرات موسیقى بر عقل:
شأن و ویژگى عقل آن است که «معتدل» و «متین» باشد. یعنى با حفظِ استوارى و پختگىاش بتواند از چاشنىهاى لذت و سرور، نشاط و تلاش بهرهمند باشد؛ اما در این میان، موسیقى آن چنان یکه تاز میدان لذّت و نشاط، خیال و تحریک و احساس می شود که آدمى دچار حالتِ «طَرب» مىشود. «طَرب» تأثیرى است فوقالعاده! با محوریت موسیقى. این «تأثیر فوقالعاده» باعثِ کاهش یا سلبِ جدّیّت عقل مىشود. و این پیشامد، باعث مىشود که عقل از محاسبات جدّى، دقیق و واقعبینانه به دور بیفتد. جوانى که موسیقىگرا و «طَربخواه» است: براى زدودنِ افسردگىاش، دُکمه ضبط صوت را حرکت مىدهد( ویا آلات موسیقی را به صدا در می آورد) تا یکى دیگر برایش بخواند و بنوازد تا او «خوش» باشد! اما جوانِ معقول، آن گاه که در خود، افسردگى مشاهده کند سعى در شناختِ عوامل پژمردگى مىکند تا با یافتِ آن علتها، عوامل خوشىِ ماندگار یا معقول را در خود فراهم سازد. جوانِ موسیقىگرا، براى تحریک و برانگیختن احساس، به درمانهاى مجازى و آنى روى مىآورد. این چنین کسى که خواستهاش را در «موسیقى» مىبیند هیچ وقت به خودش، به عقلش و به ارادهاش این زحمت را نمىدهد تا ببیند و بفهمد که کجاى زندگى را اشتباه محاسبه کرده و چه سنگى مقابل راهش است. آیا دوستِ ناباب او را به افسردگى کشانده؟ یا سستى در انجامِ وظایفِ دینى و الهى او را به افسردگى کشانیده؟ !!!
پس: «موسیقى، عقل را به خواب مىبرد!» یک شعار و شعر نیست. یک قانون است. یک حقیقت است و براى فهم حقائق باید چشم گشود نه اینکه چشمها را بست. موسیقى عقل را به خواب مىبرد: یعنى باعثِ اشتغالِ آدمى به امورى مىشود که کمکم باعثِ غفلت از خود، نیازها، علل و درمانها مىشود. شما دردى دارید که درمانش تنها با اراده و تغییر شرایط ممکن است. ولى وقتى مىبینى موسیقى آن را حلّ کرده، دیگر آن را درمانِ دردت مىبینى و دیگر هیچ! اینجاست که آن درد همچنان عمق و شدّت پیدا مىکند و شما بیشتر به نوار (ویا نواختن آلات موسیقی) رو مىآورید... و این روند تا آنجا ادامه مىیابد که از آهنگهاى معمولى به تند و غربى و شرقىاش رو مىکنى.
تأثیرات موسیقى بر احساس :
براى روشن شدنِ بیشتر این قسمت ، با هم سخنانِ «موراى شافِر»، نویسنده، شاعر و آهنگساز کانادائى را مىخوانیم: «تقریباً هیچ صدایى در جهانِ مدرن نیست که به طور مصنوعى ایجاد نشده باشد و در تملّک کسى نباشد، مثلِ موسیقى، بوق اتومبیل و سر و صداى کارگاههاى ساختمانى... و این صداهاى مصنوعى به تعبیرى برآیندِ خواست و ارادهى گروههایى خاصاند که مىخواهند ارادهشان را اقشار دیگر جامعه تحمّل کنند... و در این هجوم بىامانِ صدا و فریاد و بوق، مجالى براى اندیشیدن و آرامش ذهن و فراغتِ تن و روان باقى نمىماند».
اینک خود قضاوت کنید که با این وجود دیگر چه شباهتى میان طبیعت و صداى مصنوعىِ موسیقى وجود خواهد داشت تا در نتیجه موسیقى، پلى باشد میانِ انسان و طبیعت؟!
در ادامه گفتههاى وى آمده: «... از آن زمان که انسان دشتهاى وسیع و پهناور را به سوى کلانشهرهاى پرجمعیت ترک گفت؛ و از آن هنگام که صداى زنگ ساعت جاى آواز خروس و صداى باد و باران را گرفت و صداى کارخانه جاىِ صداى آواز پرندگان را اشغال کرده و ما به جاى تسلیم شدن به چرتزدنهاى طبیعى با ضرب آهنگِ شتابناکِ زندگى شهرى خو کردیم، تمدّنى بنا نهاده شد که در آن فاصله بسیار کم انسانها با یکدیگر خطر بروز اختلافها را افزایش داده است».
این آهنگساز و شاعر و نویسنده، در ادامه سخنانش به پوچى و دور از واقعیتِ پاک بودنِ صداها و عدمِ ارتباطشان با طبیعت، مىپردازد و مىگوید:
«آن چه براى ما ضرورى است، مراسمى است آرام و بىهیاهو که در آن جماعت گردآمده لحظاتى زیبا را با هم سپرى کنند، بىآنکه براى بیان احساساتِ خود به شیوههاى منحط یا ویرانگر متوسل شوند».
دقت کنید و ببینید که: چرا آنها که مىگویند «موسیقى روح را پالایش مىکند» و «موسیقى یک ضرورت است» و «موسیقى رازگویى و نیایش انسانِ خاکى با خداست» آن قدر که با «تار» و «سه تار» انس دارند، آیا با قرآن و مناجات و طبیعت مأنوس هستند؟ چرا از خدا سؤال نمىکنند که براى نزدیکى و رسیدن به تو (=عرفان) از چه راهى بیاییم؟
و آیا اساساً خدا این حق را ندارد که بگوید از چه راهى مىتوانید به من نزدیک شوید؟ (چرا به خدا، عملاً این حق را نمىدهند که به حال و هواى مصنوعى برخاسته از موسیقى را عرفانى و آرامشآور نداند؟
بلى، ما منکر نیستیم که موسیقى آن چنان دل و روح را مىلرزاند که اشک جارى مىشود. ولى بحث اینجاست که این حالت، چقدر مورد تأئید خداست؟ چرا مىخواهید «حالت مجازى و مصنوعى» را به جاى «حالت حقیقى و معنادار» حساب کنید؟
در ادامه گفتههاى آهنگساز و شاعرِ کانادایى به این موضوع پرداخته شده: «... توجه به آن چه هنگامِ اجراى کنسرتهاى موسیقى کلاسیک در غرب مىگذرد، خالى از فایده نیست. آن چه در این کنسرتها ، بسیار تعجببرانگیز است، جماعت شنوندهاىاند که حاضرند نفس را در سینه حبس کرده و به اصواتى که هوا را به ارتعاش درآورده، گوش بسپارند. شاید این نهایتِ موفقیت در اجراى یک قطعه موسیقى باشد. اما باید یادآور شد که چنین سکوتى بیشتر از عادت ناشى مىشود تا از قدرتِ زیبایى».
جهتِ شناخت و فهم فزونتر این کلام، به ادامه گفتههاى «موراى شافر» (آهنگساز و شاعر کانادایى) توجه فرمائید، شافِر پس از آنکه تأثیر عادت و تلقین در توجّه به موسیقى را علّتِ نهفته در رازِ گوشسپارى شنوندگانِ کنسرتها مىداند، اضافه مىکند که: «من بارها از خود پرسیدهام آیا ممکن نیست که شبیه چنین مراسمى را در موقعیتهاى دیگرى مثلاً گوش سپارى مشترک به آواز پرندگان و یا جشنهاى تابستانى برپا کرد؟»( روزنامه اطلاعات، چهارشنبه، 2 آبان 1380، صفحه 5) آرى! این است تنها گوشهاى از معناى این سخن ما که: «موسیقىگرایى نوعى تحریف و تغییرسازى است در حسّ زیبایىخواهى و ایجاد دگرگونى در ذائقه روحى و روانى بشر».
تأثیر موسیقى بر سیستم اعصاب:
دانشمندان علم «فیزیولوژى»، دستگاه عصبى انسان را به دو قسمت تقسیم کردهاند:
1. سلسله اعصاب ارتباطى: شاملِ ستون مرکزى عصبى و نخاع، نیمکرههاى مغز، اَعصاب محیطى.
2. سلسله اعصاب نباتى: شامل سیستم سمپاتیک و پاراسمپاتیک.
وقتى که از خارج تحریکاتى بر روى اَعصاب شروع مىشود اعصاب سمپاتیک و یا پاراسمپاتیک به میزان تحریکات خارجى وارده تعادل از دست مىدهند. بدیهى است هر اندازه بین این دو سیستم عصبى، فاصلهها بیشتر شود به همان اندازه نیز نگرانىهاى روانى و اغتشاشات فزونتر مىگردد. و از جمله علل و عوامل تحریکاتِ خارجى، ارتعاشاتِ موسیقى است. موسیقى وقتى که با آهنگهاى نشاط انگیز یا نوارهاى حزنآور همراه گردد (مخصوصاً اگر با ارتعاشاتِ عجیب و غریب سمفونیک اجراء گردد) به طور مسلّم تعادل لازمى را که بایستى بین دو دسته عصب نامبرده وجود داشته باشد را بر هم مىزند و در نتیجه اصولِ حساس زندگى (اعم از هضم، جذب، دفع، ترشحات، ضربات قلب و وضعِ فشار مایعات بدن مثل خون و...). را مختل ساخته و رفته رفته شخص را به گرفتارىها و امراضى نزدیک مىسازد که طب جدید با تمامِ پیشرفتهایش نمىتواند آسیبهاى پیش آمده را درمان کند. مثل اغتشاشاتِ فکرى، اَمراض روانى (افسردگىها و حتى بىخیالىها)، سکتههاى قلبى و مغزى ( تأثیر موسیقى بر روان و اعصاب، صص 3، 6، 26 و 92 به بعد).
پروفسور «ولف آدلر» استاد دانشگاه کلمبیا ثابت کرده که: بهترین و دلکشترین نوارهاى موسیقى شومترین آثار را روى دستگاه اعصاب انسان باقى مىگذارد، مخصوصا اگر هوا گرم باشد این تأثیر مخرب، شدیدتر مىشود. «توجه دقیق به بیوگرافى مشاهیر موسیقى جهان نشان مىدهد که در دوران عمر به تدریج دچار ناراحتىهاى روحى گردیدهاند و عدهاى نیز مبتلا به بیمارى شدهاند. چنان که هنگام نواختن موسیقى درجه فشار خونشان بالا رفته و دچار سکته ناگهانى شدهاند.( همان) از آن چه گفته شد، چنین به دست مىآید که هر نوع موسیقى، به ویژه آهنگهاى احساسى برانگیزش، تحریکاتى در اعصاب «سمپاتیک» و «پاراسمپاتیک» به وجود مىآورد که در نتیجه، تعادلِ این اعصاب به هم خورده و انسان دچار ضعف اعصاب مىگردد.
آن چه مهم است اینکه ضعف اعصاب نیز، خود امراضِ دیگرى از قبیل: اختلالِ حواس، پریشانى، جنون، ثقل سامعه (سنگینى گوش)، نابینایى، سل و... به وجود مىآورد. البته تصور نکنید که مشکل در همین چند مورد اختلال یاد شده خلاصه مىگردد. دکتر «الکسیس کارل»، زیست شناس و فیزیولوژیست فرانسوى مىنویسد: «کاهش عمومىِ هوش و نیروى عقل، از تأثیر الکل و سرانجام از بىنظمى در عادت ناشى مىشود؛ و بدون تردید سینما و رادیو در این بحران فکرى سهیماند».
موسیقى نه تنها در شنوندگان اثرات منفى بر جاى گذاشته، بلکه در نوازندگان نیز تأثیرات خطرناکى داشته است. اخبار و گزارشات زیر تنها گوشهاى از واقعیت است: * در ایالتِ «لتیل راک» آمریکا، جوانى که پیانو یاد مىگرفت، نغمات موسیقى چنان در روح آن جوان هیجان ایجاد کرد که بدون دلیل از جاى برخاست و با 19 ضربه چاقو، معلم خود را از پاى درآورد(روزنامه اطلاعات، شماره 9622).
«باخ»، موسیقىدانِ اطریشى، به اختلال حواس و کورى گرفتار شد. «فردریک هندل»، موسیقىدان آلمانى و «ماریا آلنا» خواننده ایتالیایى و «موریس راول» نوازنده فرانسوى، هر سه به نابینایى مبتلا شدند. «موتزارت» و «شوین» (دو موسیقىدان مشهور) به ضعف قوا و سل دچار گردیدند. «مشوبرت»، «واکتر»، «دوکونیسى» و «مندلسن» به اختلالاتِ عصبى، پریشان فکرى و کشمکشهاى روحى مبتلا گردیدند. «شومان» و «دووراک» گرفتار ضعف اعصاب شدید و سرانجام دیوانگى شدند. «بتهون» در سى سالگى کاملاً ناشنوا شد و پس از ضعف اعصاب، دیوانه گردید.
تأثیر موسیقى بر اخلاق و عرفان:
سوال: نغمههاى موسیقى، جنبه ملکوتى و ماوراى طبیعى دارد و انسان را از مادیات جدا کرده و به معنویتی لذتبخش می برد و آیا این همان هدف دین نیست؟
پاسخ: اگر این اصل عقلایی را بپذیریم که همه ابزارها و وسایل، باید طوری انتخاب و استفاده شوند که رهرو را به مقصد و کمال برساند، با توجه به قرار داشتن دین اسلام در اوج حقانیت عقلی و تاریخی، باید گفت بهترین و معتبرترین منابع برای شناخت اینکه چه چیزی برای انسان کمال آور است و او را به خدا می رساند، قرآن کریم و روایات است. از آموزه های اسلامی استفاده می شود که ایمان، تقوی و عمل صالح و مانند آن انسان را به کمال و قرب الهی می رساند، ولی هرگز نداریم که انسان می تواند با موسیقی این مسیر را طی کند و به خدا برسد! البته نمی خواهیم بگوییم موسیقی هیچ گونه تاثیر مثبتی نمی تواند ایجاد کند، گاهی برخی موسیقی های می توانند تاثیر های مثبتی ایجاد کنند مانند اینکه به انسان در برخی لحظاب آرامش می دهد، ولی اینکه انسان با موسیقی بیش از دیگر راهها به خدا میرسد، حرف درستی نیست.اگر این گونه بود پیامبران بیش از دیگران از این راه استفاده می کردند.
با توجه به اینکه جنبه ملکوتى و ماوراى طبیعى در همه نفوس انسانى یکى است؛ چرا این همه اختلاف در نغمهها و نواهاى موسیقى اقوام و ملل وجود دارد؟! این اختلاف به حدّى است که گاهى بعضى از موسیقىهاى یک جامعه، براى دیگران نفرتانگیز و موجب ناراحتى عصبى مىشود. این حقیقت، بهترین شاهد است که تأثرات، عواطف و هیجانهایى که به وسیله موسیقى برانگیخته مىشود، مربوط به ذات و نفس انسانى نیست که همه در آن مساویند! حتى یک انسان در موقعیت و حالات روانى گوناگون، تأثرات و هیجانهاى مختلفى در مقابل یک نوع موسیقى از خود نشان مىدهد. بنابراین از آنجا که موسیقى ریشه در جنبه روحانى، معنوى و ماورایى انسان ندارد، نمىتواند مدد رسان سلوک عرفانى باشد که در حوزه ملکوتى و جنبه معنوى آدمى و ما بعدالطبیعى او جاى دارد. علاوه بر آنکه اگر موسیقى موجب تعالى روح و معنوى انسان مىشد، باید هرکس که بیشتر با آن سروکار دارد، معنوىتر و داراى مقام و منزلت ملکوتى بیشتر باشد و حال آنکه واقع، خلاف این موضوع را ثابت مىکند.
گفتنى است: «معنى گرایى» نفوس آدمى، ریشهاى فطرى دارد و به وسیله عبادتها، خیرات، اعمال نیک، انجام دادن تکالیف و ریاضت معقول نفس - که همگى جزء فعالیت به شمار مىروند نه انفعال - به فعلیت مىرسد؛ نه با موسیقى که نخست هشیارى را از نفس بر مىکند و آن گاه او را در اختیار ضربها، فواصل، کمیتها و کیفیتهاى خویش مىنهد.
ناگفته نماند، مقصود از موسیقى در مباحث یاد شده، موسیقى رایج در میان بشر است؛ نه موسیقى و نغمهاى که در طبیعت نهفته و نهان است. البتّه نغمهاى که با فطرت آدمى عجین است، مىتواند آدمى را به یاد حقیقت خویش، جایگاه خود و معبود خویش بیندازد؛ همان نغمههاى داودى که دل مشتاقان را به حرکت و جنب و جوش وا مىداشت. بله اگر موسیقى بتواند حکایتگر آن نغمههاى الهى باشد، قادر خواهد بود که مددکار سالک باشد.
د) اکنون در بخش پایانی راهکارهایی عملی جهت ترک موسیقی به شما ارائه می دهیم که عمل کردن به آنها انشاالله شما را به آنچه که می خواهید خواهد رساند. داشتن آرامش و رسیدن به آرامش در واقع همان چیزی است که بیشتر جوانان به دنبال آن می باشند و برخی از آنها به دنبال این هدف است که به موسیقی روی می آورند، در نتیجه اگر بتوانند این آرامش را از راهی صحیح بدست آورند طبعا دیگر نیازی به موسیقی در خود احساس نخواهند کرد. به این منظور می توان راهکارهای زیر را بکار گرفت:
1- رابطه با خداوند توسط نماز، دعا و قرائت قرآن.مهمترین راه رسیدن به آرامش می باشد چرا که خداوند می فرماید ذکر و یاد من دلها را آرام می نماید.
2- تحرک: تحرک کلید موفقیت در هر چیز است و از لوازم ضروری زندگی آدمی است . تحرک نه تنها بسیاری از بیمارها را بهبود می بخشد, بلکه افسردگی را از بین می برد و نشاط کافی به آدمی اعطا می کند. انسان می تواند تحرک را با ورزشهایی چون پیاده روی, دوچرخه سواری, دوش آب سرد بلافاصله پس از دوش با آب داغ, کوهنوردی, شنا, مانند آن به دست آورد. فعالیتهای ورزشی سبب افزایش ظرفیت قلب و ریه می شود, خون بهتر به عضلات و مغز می رسد, استخوان ها و مفاصل قوی تر می شوند, سوخت و ساز بدن سریعتر می گردد, اندام زیباتر می شود, احساس نگرانی و اضطراب از بین می رود, مصونیت بدن در مقابل بیماری ها بیشتر می شود, خواب عمیقتر می شود, نیروی اراده پرورش یافته و قوی تر می شود سلامتی بدن و نشاط و شادی زندگی افزون می گردد.
3- رفتن به دامن طبیعت: رفتن به کنار سبزه و آب و تنفس در هوای مطبوع و تمیز آن, رفتن به کنار دریا, به کوهها, به تماشای درختان و گل ها اگر به صورت دائمی و هر چند وقت یکبار باشد و انسان سعی کند استراحت خود را در این مکان ها قرار دهد, تأثیر معجزه آسایی بر نشاط و شادی انسان می گذارد.
3- معاشرت و مصاحبت با دوستان پرنشاط و امیدوار و با استعداد.پر نمودن زمان با معاشرت با دیگران و فرار از تنهایی و پناه بردن به موسیقی عاملی برای آرامش واقعی می گردد.
4- اشتغال به کارهاى هنرى مانند نقاشى، خطاطى، خیاطى، گلدوزى و...
5- برنامه ریزی جهت مطالعه و کسب علم.
6- اما نکته پایانی و بسیار مهم این می باشد که قصد و اراده شما و خواستن از خداوند برای هرکاری از جمله ترک یک عمل ناپسند پایه و اساس کار می باشد.
امیدواریم مطلب ارائه شده، پاسخگوی سوال شما باشد.
جهت کسب آگاهی های بیشتر در این مورد می توانید از منابع زیر بهره بگیرید:
1- تفسیر نمونه، ج 17، ص13، 19، 24، 25 و 26
2- مضرات موسیقى، سید احمد خاتمى، نشر قرآن قم
3- تأثیر موسیقی بر اعصاب و روان (شامل نظریات دانشمندان دنیا)
4- موسیقى از دیدگاه فلسفى و روانى، استاد علامه محمد تقى جعفرى